محل تبلیغات شما



قسم به آن روز در نیمه پاییزان

که برف نمی بارید
اما سرد بود و
 برگ ریزان.!


قسم به بهت و حیرانی یاران
و حضور آنان
و خاک پریشان که
از دل زمین رویید.!


قسم  به سکوت دختر
 و اندوه و بیم
و گریه های خواهران
و ناله های "یتیم شدیم".!


قسم به کفن سفید
و تربت غریب
و او که
 در میان خاک آرمید.!


قسم به پژواک لااله الا الله
و صورت پژمرده برادر
و تاریکی ونحسی  آن روز سیاه.!


قسم به آسمانی که تیره شد
و ابرهایی که
بغض کردند و نباریدند
و چشمانی که
بغض دیدند و باریدند.!


و قسم به تمام برگهای زرد و نارنجی
و تمام صف های رنگی
و تمام اشکهای بیشمار دلتنگی.!


که
یادش در دلهامان
و مهربانی اش در یادهامان
همیشه میماند.

 

ماجد پاییز98

پ.ن. برای درگذشت مجیدآقا


دلم برای انار ها تنگ است ،

برای دانه های سرخ و سفید ،

یاقوت های عاشق.

منتظرم تا برگ ها زرد شود

تا انارها سرخ شود

پاییز پاییز شود 

و همه عاشق شوند.

پاییز پاییز شود و دلتنگی های  من هم ، شاید ،

با همه‌ی برگ های خزان زده ،کم کم ببارد 

ببارد زیر پای رهگذران عاشق . !

 

ماجد


 

آن روز هوا ابری نبود که

غبار هم نداشت

صاف صاف بود

مثل آب برکه ای که سالها پیش

داخل جنگل دیده بودم

زلال و شفاف

حتی میشد همه ماهیان کوچکی را دید

که انگار تمام دنیاشان

دویدن به دنبال هم بود

و خزیدن زیر جلبگهای کنار برکه

فکر کن!

یک نفر یکباره با چوب

تمام گل و لای کف برکه را به هم بزند

چه شیر تو شیری میشود!

همه جا تار

و ماهی های بی پناه انگار که قلبشان مثل چی به تاپ تاپ می افتد

فرار میکنند به هر طرف.

هوا همانطور شد

اینجا .الان هوا همانطور شد.

دلم هوای سه تار کرده

یا رفتن.

نمیدانم

فقط جایی برای دویدن ندارم

یا خزیدن.

 

ماجد 19/5/98


 

سلام دوستان عزیزم

با خوبی‌ها و بدی ها، هرآنچه که بود

برگی دیگر از دفتر روزگار ورق خورد

برگ دیگری از درخت زمان بر زمین افتاد

و سالی دیگر گذشت .

ممکنه من تا بعد از عید نتونم سر بزنم یا به روز کنم برا همین پست بهاریمو گذاشتم

برای همه شما آرزوی بهترینها در سال 98 رو دارم

روزهاتون بهاری و بهارتون جاودانه باد

در پناه او

 

ماجد 97/12/19

 


 

دختر پاییز 2

چشمانت

دوباره 

به رنگ سبز بود.

به رنگ دشتهای وسیع آب‌خورده‌ی  بهار زده! در حاشیه یک رودخانه‌ی بزرگ 

رودخانه ای  که بار آب شدن برفهای کوهسار را به دوش می کشد.

یا به رنگ جنگل 

جنگل سر سبزی  که تازه طراوت را هدیه گرفته از یک باران بی امان در فروردین زیبا .

شاید هم به رنگ درختان نارنج بود  وقتی که همه‌ی شهر مدهوش از  بوی بهار نارنج ، عاشقانه شعر رفاقت را زمزمه میکنند.

نمیدانم.

اما سبز بود.

آنقدر سبز و زیبا که گویی در روزهای آخر زمستان ،

دختر پاییز ،

زیبایی را به رخ  درختان  ِ درخوابْ می کشد

تا زایشی عاشقانه را در بهار تجربه کنند.

 

ماجد

 ساعت ٢٣ مورخ ٩٧/١٢/٩

 


می نگارم از تو ای زیبا ی من
ای تو پیدا در همه رویای من
                 ای تو پنهان در  وجود م نازنین
                 ای لبت شیرین تر از هر انگبین
من شدم رسواتر از رسوای تو
گم شدم در خود شدم پیدای تو
               نقش تو،هرسو نگاهی میکشم
              بهر تو، هردم که اهی می کشم
این منم ، سودای تو آموخته
از تو و عشقت کمی دلسوخته
               در هوای  کوی تو من بی رقیب
               در غم هجران تو من بی شکیب
با تو بودم  بی قرار لحظه ها
لحظه لحظه ،  در کنار لحظه ها
               در دلم من قصه ها دارم  کنون
              قصه ها از غصه ها دارم  کنون
قصه عشقی که پایانی نداشت
آنچه که میخواستم،آنی نداشت
               قصه پنهانی   عشقم چه زود
              بر سر هر کوی و برزن بود،بود

ماجد

 


 

دلتنگم

 . . به درازای

. . . . تمام جاده های بی مقصد

و انبوه

. . . تمام اندوه  قلبهای  سرد.!

 

دلتنگم

 . به حجم

. . . تمام  بغض های  زخمی

و تاریکی

. . . تمام شب های پر از درد.!

 

ماجد

22-8-97

 

پی نوشت 25/8/97

چشم هایت بوی باران میدهد.!


دیشب باز ،

کدامین تنهایی را گریستی؟!

ماجد


تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها